غزلغزل، تا این لحظه: 18 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

دو کبوتر

آمدن امو و عمه و خاله به خونمون

1391/6/28 10:51
نویسنده : بابائی
1,849 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز قبل امو غزل به تهران منزل ما آمده بود خیلی خوش گذشت غزل با پائیزه امو خیلی بازی کرد و ما به جاهای زیادی در تهران برای گردش رفتیم مثل دربند - پارک چیتگر ( که ما در پارک چیتگر چند تا دوچرخه گرفتیم و غزل جون هم دوچرخه خودش را آورده بود همگی به پیست دوچرخه سواری رفتیم غزل برای اولین بار به پیست امده بود همگی راه افتادیم در در وسط راه به پیچ بدی برخورد کردیم که بابائی به غزل هر چه گفت ترمز بگیر غزل هواسش نبود و به فنسی که کنار پیست نصب کرده بود برخورد کرده و گریه زیادی کرد و غزل و بابایی کمی دیگر از پیست را رفتند که غزل خسته شده بود و همان جا از پیست خارج و از مسیر جاده دیگر به جایی که نشسته بودیم برگشتیم و امو و فریبا و فرزانه و پائیزه و افسانه به مسیر ادامه دادند که چند دقیقه بعد زنگ زدن که ما راه را گم کرده ایم بعد از یک ساعت توانستند خودشون را به ما برسونند.و از خستگی همگی روی زمین افتادند) و روز دیگر به هفت تیر برای خرید مانتو رفتیم که غزل و بابا و امو به خیابان بهار که مخصوص لباس کودکان است رفت اونجا قیمتها بیداد می کردد مثلا کفش زیر قیمت ٣٥ هزار تومان پیدا نمی شد و لباس هم همین طور بعد از دور زدن های زیاد مجبور به خرید کفش ٤٠ برای غزل کردیم که انشاء الله به خوشی و سلامتی استفاده کند و بعد برگشتیم به هقت تیر که زن آمو و مامان بعد از یک ساعت به پیش ما آمدند و زیاد راضی نبودندو چیزی نخریده بودند . و روز یک شنبه امو و به اصفهان برگشت  و روز یک شنبه خاله طاهره با سمیه و زهرا از اصفهان آمدن پیش ما و ما به پارک ارم رفتیم و پشقاب پرنده سرسره ... رفتیم و خیلی خوش گذشت و بعد به پارک چیتگر رفتیم و شام خوردیم . و امروز سه شنبه خاله طاهره به اصفهان برگشت و عمه فاطمه به منزل ما آمد انشاء به ما و عمه و مینا و مهسا خوش بگذرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پورياپهلووون
28 شهریور 91 13:40
خوش باشين هميشه جيگراي عمه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو کبوتر می باشد