بعد از 6 ماه
با سلام بعد از گذشت حدود 6 ماه كه نمي توانستم به وبلاگ وارد بشوم بلاخره امروز موفق شدم امروز ابوالفضل جان حدود 8 ماه 20 روز دارد و ماشاء الله بزرگ شده و 2 تا دندون در آورده است و عاشق رفتن به برون خانه است و خودش را روي زمين مي كشد و تا حدودي مي نشيند نه خيلي زياد در اين مدت 6 ماه ما اصفهان و يك بار با مينا و مهسا به شمال شهرستان نور در ويلاي شركت رفتيم ويك بار با عمه طيبه به تالش رفتيم كه خيلي خوش گذشت و حدود يك ماه پيش ابوالفضل مريضي سختي را گذروند كه مدت 7 روز تب داشت كه ما چند بار پيش دكتر و حتي بيمارستان برديم و خدا را شكر مرضي تمام شد. در اين روز ها ابوالفضل غذاي كمكي مي خورد و عاشق خنده است. غزل جان اين روزها خيلي بازي در حياط و كوچه مي كند و خدا را شكر پيش دبستاني را به اتمام رساند و جشن پايان سال هم گرفتند و حالا در كلاس هاي سفال گري و قران و نقاشي مشغول است. و كلاس اول را ثبت نام كرده است.
خاطرات شمال با عمه(از چالوس تا خلخال)14 و 15 خرداد