غزلغزل، تا این لحظه: 18 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

دو کبوتر

داستان

1390/11/28 21:49
نویسنده : بابائی
491 بازدید
اشتراک گذاری

خرس کوچولوومامان جونش
بنام خداوندی که جهان افرینش را با احساس کودکی افرید
خرس کوچولو با مادرش توی کوهستان زندگی می کردند خرس کوچولو مادرش رو خیلی دوست داشت به خاطر همین توی همه کارها به مادرش کمک می کرد وبه حرف مادرش گوش می کرد  .
-----------------------------------------------------
مادر خرس کوچولو همیشه می رفت به رودخونه ی که نزدیکی های خونشون بود ماهی می گرفت .اما به خرس کوچولو اجازه نمی داد که ماهی بگیره  چون  می گفت
جریان اب رودخونه تنده و ممکنه اب تورو با خودش ببره
------------------------------------------------------

جونش
بنام خداوندی که جهان افرینش را با احساس کودکی افرید
خرس کوچولو با مادرش توی کوهستان زندگی می کردند خرس کوچولو مادرش رو خیلی دوست داشت به خاطر همین توی همه کارها به مادرش کمک می کرد وبه حرف مادرش گوش می کرد  .
-----------------------------------------------------
مادر خرس کوچولو همیشه می رفت به رودخونه ی که نزدیکی های خونشون بود ماهی می گرفت .اما به خرس کوچولو اجازه نمی داد که ماهی بگیره  چون  می گفت
جریان اب رودخونه تنده و ممکنه اب تورو با خودش ببره
--------------------------------------------------------
یک روز که مادر خرس کوچولو مریض شده بود ونمی تونست بره از رودخونه ماهی بگیره  خرس کوچولو خیلی اهسته از خونه می یاد بیرون می ره به طرف رودخونه
تا ماهی بگیره و مادرجونشو با گرفتن ماهی خوشحال کنه
-------------------------------------------------------
خرس کوچولو توی راه رودخونه که داشت می رفت عموشو می بینه عموی خرس کوچولو به خرس کوچولو می گه کجا می ری خرس کوچولو
خرس کوچولو می گه
می خوام برم از رودخونه ماهی بگیرم تا مادر جونم خوشحال بشه
---------------------------------------------------
عموی خرس کوچولو میگه تنهایی خطرناکه پسر گلم
من هم میام تا کمکت کنم   خرس کوچولو خیلی خوشحال می شه ومیگه اره عمو جون بیا با هم بریم ودو تایی به طرف رودخونه می رند  وماهی می گیرند وبا هم به خونه بر می گردند
----------------------------------------------------------
وقتی به خونه میرند مادر خرس کوچولو می گه کجا رفته بودی خرس کوچولو
خرسی کوچولو میگه رفته بودم از رودخونه  ماهی بگیرم
مادر خرس کوچولو شروع می کنه به دعوا کردن  که چرا بدون اجازه من رفتی
مگه من نگفته بودم رودخونه خطرناکه  پسر چرا حرف گوش نمی کنه ...اخه...
-------------------------------------------------------------------------
عموی خرس کوچولو میگه دعواش نکن خرس کوچولو دیگه مردی شده برا خودش
دیگه می تونه بر رودخونه وماهی بگیره برا خودش   این ماهی رو که می بینی همه رو خرس کوچولو گرفته ومن فقط  مواظب بودم که اتفاقی نیفته براش .  ازاون روز به بعد مادر خرس کوچولو  خرس کوچولو رو با خودش می برد تا توی ماهی گیری بهش کمک کنه
-----------------------------------------------------------------------
پیام: به کودکان خود اجازه دهید کارهای را که برایشان مشکل است انجام دهند تا تجربه کسب نمایند وشما در این کارها  مراقبشان باشید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو کبوتر می باشد