قصه کودکانه ي مگول
مگول توی یک سوراخ زندگی می کرد. مگول خودش این سوراخ را کنده بود. با چی؟ با ناخن هایش. ناخن های مگول دراز بودند و هر روز درازتر می شدند. توی لانه جا نمی شدند. مگول هر روز لانه اش را بزرگتر می کرد اما باز هم صبح که بیدار می شد، می دید ناخن هایش بزرگ شده اند و از لانه رفته اند بیرون. یک روز صبح حس کرد یکی دارد ناخن هایش را تکان می دهد! از لانه آمد بیرون. چند تا موش داشتند با ناخن های پای مگول بازی می کردند. مگول ترسید. فکر کرد موش ها می خواهند او را بخورند. فرار کرد. موش ها گفتند: « نترس، فرار نکن! ما موش های ناخن گیریم. فقط ناخن ها را می گیریم و کوتاه می کنیم. » مگول ایستاد. موش ها گفتند: « این جا پیش ما بمان! ما ناخن هایت...
نویسنده :
بابائی
22:37